Tuesday, February 26, 2008

از نادانی یک لیبرال تا پادشاهی فیدل...بخش اول



با سپاس فراوان از رفیق عزیزم رامون رایپول در دانشگاه هاوانا که من را در این نوشته کمک میکند.وی دانشجوی دانشگاه هاوانا و دبیر اتحادیه دانشجویان کوبا است.

****

در هنگامه ای که فضای اعتراضی ایران تحت تاثیر پیشروی سوسیالیسم سرخ و سرخ تر میشود .زرد پوشان لیبرال، قافیه باخته، خود را سکاندار کشتی بی سرنشینی میبینند که هر از گاهی برای نجات خود باید دست به دامان سوسیالیسم وانترناسیونال کارگری شود.اگر یادمان باشد چندی قبل از روز دانشجو زمانی که همه دانشجویان چپ آزاد بودند، طیف لبیرال و دفتر تحکیم وحدت با تمام قوا به دانشجویان سوسیالیست دانشگاه تاختند و بحثی کاملا امنیتی و از پیش برنامه ریزی شده با موضوعیت پلاکاردهای سرخ و لزوم رعایت اخلاق سیاسی مطرح کردند و خواهان مرزبندی در برگزاری مراسم شدند.در این بین تعریف سفارش شده اخلاق سیاسی از جانب نوابغی همچون عربشاهی و اسماعیلی بسیار جالب و یکی از اسناد طلانی در کارنامه مدعیان دموکراسی و آزادی در ایران است.در سرزمین دموکراسی ،سیاست طبقه حاکم، اخلاق تعریف میکند و عدول از آن گرفتاریهای زیادی در پی دارد.اما شاید برای خواننده عزیز این سوال پیش بیاید که این بحث قدیمی چه لزوی دارد که امروز مطرح شود؟ ... لجن پراکنی های برخی از لیبرالهای محترم در باب سوسیالیسم ،لنین،چه گوارا و وضعیت کارگران در کوبا و کشورهای دیگر که داعیه سوسیالیسم داشته و دارند برآنم کرد تا مطالبی را به این عزیزان گوشزد کنم.هرچند میدانیم که این اخلاقیستهای لیبرال خود را به خوا ب زده و همانند برادر سعید قاسمی نژاد قصد بیدار شدن ندارند.اگر فرصت کردید و سری به وبسایت خبرنامه امیرکبیر (تنها سنگر دفتر تحکیم و دست راست بی بی سی وصدای آمریکا و ...) زدید با مطلبی با عنوان(
کاسترو؛ از سوسیالیسم تا پادشاهی، سعید قاسمی نژاد ) برخورد خواهید کرد،مطلبی بسیارانسانی، سیاسی،منصفانه و پر از اخلاق سیاسی!. از آنجائی که سعید قاسمی جوجه دم پر این قضیه است فقط به چند تذکر اساسی به ایشان اکتفا میکنم و سراغ سرور و سالار ایشان نهاد مقام معظم بی بی سی میروم تا نگاهی هم به تقلای این خبرگزاری در جهت تخریب سوسیالیسم با نام (فيدل کاسترو و سوسياليسم کوبايی) داشته باشیم . در این بحث یکی از رفقای دانشجویم در کوبا با نام "رامون ریپول" دبیر اتحادیه دانشجویان کوبا نیز با اطلاعات دقیقی در این زمینه کمک میکند.قدر مسلم باید بحثی مفصل در پیش باشد از این رو این نوشته را در چند بخش و به تفکیک مینویسم.


اخلاق سیاسی لیبرال!<<<<



شاید این سخن را زیاد شنیده باشید اما لزوم تکرار آن احساس میشود که : آموزگاران اخلاق افرادی ریاکارند که ریا را به معصومیت تبدیل کرده اند و به دنبال به دست آوردن اعتبار نزد دیگران هستند. این همان عقل عملی کانت است که سعی می کنند اعمال خود را توجیه کنند و آنچه می کنند اثبات کنند( نیچه)..اما کمی ریز تر ،تعریف این اخلاق در بعد سیاسی ،اسم رمز شناسائی برخورد و سرکوب فعالین چپ در دانشگاه شد.اخلاق سیاسی مدلی از تحرک را به میان میاورد که مطلوب خاطب و به ضرر مخاطب باشد.امری که به راحتی نیروهای سرکوبگر را یاری داد تا وقفه ای را در کار جمبش چپ دانشجوئی ایجاد کند.به عبارتی رعایت اخلاق سیاسی از دید لیبرال های دانشگاه، یعنی گذراندن نیروهای سیاسی دانشگاه از صافی رادیکالیسم ودو قطبی جامعه، در جهت شناسائی وسرکوب نیروهای مادی طبقه کارگر که به شکلی تعرضی ،متحد و سراسری با ظریفترین شکل در دانشگاه نمود پیدا کرده اند.نباید به راحتی از کنار چنین اقداماتی گذشت. این تلاش سابقه دارد، چه به شکل جنگ سردی و چه با بستن قراردادهای کثیف بین المللی؛چه با تروروسرکوب، چه با تبلیغات ضد کمونیستی ... این شیوه برخورد،تاریخ دارد و منشا طبقاتی دارد.سرمایه داری چندین دهه تلاش کرده است که پایگاههای سوسیالیستی و مردمی را شناسائی،متفرق و نابود کند،.این تلاش علی رغم فروپاشی دیوار برلین ،از بین رفتن پایگاه سوسیالیستی شوروی و کشاندن چین به مافیای سرمایه داری همچنان ادامه دارد. این تلاش ادامه دارد زیرا ضروروت تداوم و بقای خود را از مبارزات کارگران و نیروی زحمت کش میگیرد.


اخلاق به مثابه کالای سرمایه داری<<<<



یک مبارزه بی وقفه، بین کارگر و کارفرما بین دارا و ندار و بین طبقات اجتماع در حال توازن قوا و پیشروی است که دولتها سعی دارند آنرا بی اهمیت و غیر واقعی جلوه دهند.این امر نیاز به بحران ،برهم زدن آسایش و رفاه مردم دارد. نیاز به تفتیش عقاید ،محدود کردن آزادی و بنیاد گرائی دارد.اما تشویش افکار عموم وتبلیغات مسموم غرض دار برای کمرنگ کردن این مبارزه نیاز به کالائی دارد که به مردم فروخته شود.اینجاست که مفاهیمی همچون دموکراسی،پارلمان ،مذهب،اخلاق و... به بازار میآیند.همگی این مفاهیم از سوی دولت یا به قول لنین وراج خانه هائی به نام مجلس به مردم فروخته میشوند.هیچ یک از این مفاهیم محصول اندیشه و خواست طبقه کارگر در جهت تامین رفاه و آسایش اکثریت نیست، بلکه نتیجه تدبیر انگلهای سرمایه دار برای استیلای نا برابری در همه زمینه هاست. این بحث نمیخواهد مذهب،اخلاق و ... را در مقابل انسانیت،آزادی و ... قرار دهد بلکه اشاره به ضرورت و فلسفه وجودی این پدیده ها دارد.همگی اینها دلایلی روشن برای وجود آزادی خواهی،برابری طلبی وسایر خواستهای زنده و متحرک انسانی همچون سکولاریسم است که مدام از جانب سرمایه داری کتمان میشوند.گردن نهادن به چنین خواستهائی گریز ناپذیر وحتمی است ،کافی است این مطالبات انسانی را در مقابل ارتش ،دولت،فدرالیسم،پارلمان،مذهب و ... قرار دهیم ،خواهیم دید که نیروی انسانی بسیار قوای پتانسیل این پیروزی را تامین میکنند ؛ اما چه زمانی؟.این خواستها زمانی متحقق میشوند که اولا دولت دیگر قادر به اداره امورجامعه نباشد دوما اکثریت توده ها دیگر نظم کنونی را تحمل نکنند و بالاخره موقعیت تاریخی این تقابل تضادها ایجاد شده باشد.الان که نظم موجود چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی قادر به اداره امور و یا بهتر بگوئیم دیگر قادر به حفظ بردگی به شیوه مدرن نیست و از سوی دیگر ،مردم نیز این ستم آشکار طبقاتی را تحمل نمیکنند ،تمامیت سرمایه داری و لیبرالیسم وابسته اش به فکر آن هستند که در موقعیت بحرانی موجود، با وارونه نشان دان واقعیات و تحمیق توده ها سرنگونی خود را به تاخیر بیانندازند.

داستان برادر قاسمی نژاد<<<<



اما برسیم به موضوع اشاره شده در بالا و برادر سعید قاسمی که البته به یاد دارم سابقا توسط مهدی گرایلو در مطلبی با عنوان(اکتبر:تجربه ی تغییر جهان) تفهیم شده اند،اما از آنجائی که اشاره کردم ایشان در خواب خود خواسته ای تشریف دارند مجددا به ایشان یاد آوری میکنم که سوسیالیسم نظامی است که تا کنون در هیچ جای جهان مستقر نشده است؛ با گلوله و یا با جا زدن سرمایه داری به جای آن ساقطش کرده اند.سوسیالیسم نظامی است مبتنی براصول زیر بنائی روابط تولید که مشخصا قابل شناسائی و تمیز دادن از سوی هر انسان با شعوری است.اما ایشان اصرار دارد شعور ناقص خود را هر از چند گاهی به رخ بکشد تا همانطور که گفتم با به آتش کشیدن سوسیالیسم خود را وارد معرکه کرده ،از قافله عقب نماند.ایشان در اوج رعایت اخلاق سیاسی و کلاس مخصوص لیرالهای حجاریانی میفرمایند: پیدایش حکومت کاسترو ناشی از اشتباه جهان آزاد است.نیم قرن است که مردم کوبا در رنجند. کاسترو کوبا را به فاحشه خانه ثروتمندان تبدیل کرده است ، مخالفین را سرکوب می کند، حقوق اولیه مردم را نقض می کند، مردم کوبا حتی آزادی مسافرت نیز ندارند، روزنامه مخالفی در کوبا منتشر نمی شود ، حزب مخالفی در کوبا وجود ندارد، امیدی به زندگی بهتر در کوبا نیست.ارمغان سوسیالیسم برای کوبا فقر ، بدبختی و دیکتاتوری بوده است.
فصد ندارم کلمه به کلمه این نوشته را نقد کنم چون از ادبیات و لحن گفتار این نوشته ،کینه و تعفن نویسنده که ناشی از جهت گیری مادی در تولید چنین اندیشه ایست کاملا واضح و آشکار است.به نظر ایشان پیذایش کوبا محصول یک دنیای آزاد است.واقعا نمیدانم چند نفر در حال حاضر اعتقاد دارند که دنیا آزاد است؟ واقعا چند نفر این همه جنایت ،این همه فقر و تبعیض و توحش موجود در این دنیای آزاد را نمیبینند؟ وقتی با رامون در مورد این لیبرال علامه دهر حرف میزدم باور نمیکرد که چنین شخصی وجود داشته باشد ،تا اینکه مجبور شدم عکس این اعلیحضرت را برایش ارسال کنم.واقعا وجود چنین پدیده هائی شگفت انگیز است.اما جمله بعدی امیدوار کننده است جائی که اشاره میکند مردم کوبا نیم قرن است که در رنجند...بله مردم کوبا از همان زمانی تحت فشار بودند که توسط آمریکا در اکتبر 1962 و در زمان خروشچف در بحران موشکی قرار گرفت و دنیا با خطر تصادم دو ابر قدرت جهانی و جنگ هسته ای روبرو شد .از همان زمانی تحت فشار بودند که کشتیهای کوبا به دلیل عدم اجازه بارگیری در سواحل آمریکا نمیتوانستند غدا و امکانات مردم را تامین کنندو از همان زمانی که آمریکا ،تحریمهای اقتصادی،بهداشتی و اجتماعی را علیه مردم کوبا به اجرا گذاشت.مگر نه اینکه انقلاب نماد یک حرکت و خواست جمعی است؟ شما که مدعی دنیای آزاد هستید پاسخ دهید چگونه میشود از روز اول یک انقلاب؛ آنهم انقلاب کوبا با آن همه دلاوری وایستادگی..،.با آن مخالف بود و خواست یک ملت را تحریم کرد؟انقلاب کوبا از فلب مردم بیرون آمد از مبارزانی همچون "سسپدس"،"آگرامونته"،"ماکسیمو گومز"،"ماسئو" و...این لیبرال چیزفهم از درگیری با پادگان و کشته شدن نیمی از رفقای فیذل میگوید بدون آنکه هرگز نامی از"خوزه آنتونیو اچه وریا" شنیده باشد،بدون آنکه بداند "فرانک پایس" که بود؟...این لیبرال با شعور نمیداند که قصب شهری با 170.000 جمعیت در جنوب شرقی کوبا با نام گوانتانامو و ایجاد مخوف ترین زندانهاو پایگاه های نظامی در آن و دائمی کردن استقرار در این شهر از نوادر و شگفتیهای استیلای لیبرالیسم در عصر دنیای آزاد است.جالب بود وقتی در1981 سرتاسر کوبا مورد حمله "جنگ میکروبی" یا اصطلاحا تب استخوان شکن قرار گرفت ،اما حتی یک نمونه این بیماری در گوانتانامو گزارش نشد.
این گزارش ادامه دارد
...

Wednesday, February 20, 2008

گفتگو با ی. صفایی

خوانندگان گرامی آقای ولدبیگی یکی از فعالین جنبش کارگری و دانشجوئی ایران است. حضور در کارخانههائی همچون ایران خودرو دیزل، ماشین سازی پارس، پتروشیمیهای کرمانشاه، کردستان و ایلام، فازهای 4و5 عسلویه در بوشهر و همچنین دانشگاه موجبات ارتباط مستقیم او را با کارگران و دانشجویان فراهم آورده است. شرکت در اعتراضات و اعتصابهای کارگران ایران خودرو دیزل در سال 84، ماشین سازی پارس در سال 85، حرکت دانشجویان در بهار و آذر 85، از دلایل بازداشت و زندانی شدن مکرر وی در سالهای اخیر بودهاند.
آقای ولدبیگی با توجه به سوابق مبارزاتی شما اولین سئوال من این است که:
نقش جنبش چپ در خیزشهای کارگری چقدر توانسته مثمر ثمر واقع شود و شما به عنوان یک فعال کارگری این نقش را چگونه ارزیابی میکنید؟
در پاسخ به این سوال لازم است ابتدا تعریفی دقیق از جنبش چپ داشته باشیم. آنچه که باید باشد در تقابل با آنچه وجود دارد پاسخ این سوال از نگاه من است. جنبش چپ تعریفی به وسعت همه جامعه دارد. ما جنبش چپ را همانی میدانیم که خیل عظیم توده های کار و زحمت را در بر بگیرد. طبیعتاً در این بین اقشار مختلفی وجود دارند که مجموعه اعمال و رفتارشان این تعریف را شکل میدهد و بر پدیدههای اطرافش تاثیر مستقیم میگذارد. جنبش چپ که پرچم آزادی و رهائی مردم را در دست دارد چیزی خارج از مردم و توده ها نیست، بنا براین با هر فشاری به رفاه، آسایش و معیشت مردم از جانب دولت خیزشهای کارگری نیز با پتانسیل و انگیزه بیشتری به میدان میآیند و مبارزه خود را با ماهیتی طبقاتی سازماندهی میکنند، تا جائی که جنبش چپ، امروز علنی تر و رادیکال تر با سوسیالیسمِ، آلترناتیو خود را مشخص کرده و در مقابل حاکمیت ایستاده است. با این توصیف باید بگویم، جنبش چپ همانی است که در خیزشها و اعتراضات به میدان میآید. جنبشی که از جانب روشنفکران سعی دارد خود را به کارگران بچسباند و تئوریهایش را به ایده سرسخت و نفوذ نا پذیر توده ها تبدیل کند، جنبش چپ نبوده، نیست و نخواهد بود بلکه جنبش ژنرالهای بی ارتش است که جائی در بین خواست اصیل کارگران ندارد. از این رو پیشروی خود کارگران برای به دست گیری امور و تصمیمات و تلاش هرچه بیشتر برای بالا بردن سطح آگاهی توسط کارگران در چند دهه اخیر و معرفی رهبران خود چشم اندازی روشن را در مقابل ما قرارداده است. نقش عملی شدن آگاهی کارگران در به دست گیری اعتراضات و خیزشهای اجتماعی بسیار امیدوار کننده است. این را میشود در مراسم یک مه،8 مارس و روز دانشجو در سالهای اخیر مشاهده کرد.
ضعفها و قوتهای جنبش کارگری و همینطور جنبش دانشجویی را چگونه میبینید؟
مبحث ضعفها و قوتهای جنبش کارگری بسیار مفصل تر از پاسخی کوتاه است. از این رو من فقط بخشی از این بحث را از دید خودم عنوان میکنم. بخشی از این ضعفها مربوط به عدم شناخت از جایگاه اجتماعی و پائین بودن آگاهی مبارزه با ماهیت طبقاتی است. آنچه باید از تودهها و خیل کارگران برخیزد مبارزه متحدانه، متشکل و آگاهانه است. این امر همانطور که علم رهائی طبقه کارگر نیز به روشنی به آن اشاره کرده، چیزی جز مبارزهای سیاسی و سازماندهی شده در قالب حزب کارگران نیست. آنچه متاسفانه بیش از هر چیزی جنبش کارگری ایران را در خود محصور و شکننده کرده، صنفی جلوه دادن مبارزات و اعتراضاتشان است. امری که با کوچکترین فشاری از جانب حاکمیت از طرف کارگران برای رد اتهام اعلام میشود. کارگران باید بدانند که سیاسی بودن، تشکل مستقل و سراسری داشتن در قالب اتحادیه و نهایتاً حزب داشتن برای کسب قدرت و اعمال مستقیم اراده اکثریت در اداره جامعه جرم نیست بلکه راه رهائی است. طبقه سرمایه دار در صدد است تا کارگران را در قامت بردگان مزدی به اسارت و صدقه طلبی بکشاند و در این میان تلاش دارد نهادها و سازمانهای خود را در قالب سندیکاهای رنگی به کارگران بفروشد. جنبش کارگری ایران هنوز تحت تاثیر جریانات سیاسی و طرز تفکر و سنتها از مسیر اصلی مبارزه فاصله دارد. اما همانطور که گفتم، نقش آگاهی طبقاتی به سرعت دارد به پیش میرود و به نیروی مادی تبدیل میشود. ضعف کارگران در نداشتن حزب، اتحادیه و نهادهای مستقل و علنی برای پیشبرد اهداف و خواستهای خود چیزی شبیه آنارک و سندیکالیسم و یا اکونومیسم در جنبش کارگری غرب است با این تفاوت که این وضعیت در ایران محصول یک مسیر معین مبارزه کارگری نیست بلکه جای پای جریانات سیاسی و ظاهراً کارگری در درون هستند که خواستار تمامیت و یا حفظ بخشی از حاکمیت موجود میشوند. این مسیر سیاسی که در به بند کشاندن کارگران به نام و اعتبار جنبش چپ اصرار و تلاش دارد، کارگران را با تعاریفی همچون " کارگر باید به دست خود رها گردد " به پیشگاه قانون و دولت میبرند. چنین جریانی سابقاً کارگریسم نامیده میشد که امروز نیز به وضوح میبینیم در جریان فشارهای حاکمیت با تعاریفی همچون حمله نظامی، انتخابات، تحریم اقتصادی و ... در کنار حاکمیت میایستند و خواهان حفظ آن با عبور از گرده کارگران میشوند. نداشتن شوراهای کارگری، عدم برگزاری مستمر و پیگیر مجامع عمومی و تصمیم گیری برای اداره سرنوشت و معیشت کارگران در هر محیط که پایه های هر مبارزه مستقل و کارگری است خود تاثیر همان خط استحاله چی و تعدیل گرای دوم خرداد و جنبش ملی – اسلامی است که بسیار با خواستهای سندیکائی در غرب متفاوت است.اما در پاسخ به بخش دوم باید بگویم که کارگران مسیر بازتر و روشن تری مقابل خودشان دارند. کافی است به اتفاقات اطراف خودمان نگاهی گذرا بیاندازیم، میبینیم که پیشروی آگاهی تودهها و فشار آنها به حاکمیت کار را به جائی کشانده که معلمان در اعتراضات خود علناً با پلاکادهای سرخ فریاد میزنند "سوسیالیسم به پا خیز برای رفع تبعیض" و یا خواسته دانشجویان در سراسر ایران "یا سوسیالیسمِ یا بربریت "است. زنان نیز در این بین و در بطن همه این اعتراضات نقش کلیدی و اصلی را ایفا میکنند. من در چند کشور منطقه کار و زندگی کردهام اما در هیچکدام طبقه کارگر به اندازه کارگران ایران رادیکال، سکولار و متعّرض نبودهاند. امری که به نظر من رابطه مستقیمی با فضای بعد از انقلاب 57 دارد، انقلابی که با خواستههای تودهای و برای رفاه و آسایش بیشتر و برای خدمت به مردم به خیابانها کشیده شد اما پس از انحراف از مسیر خود به دامان جنبش ملی- اسلامی خزید. تبعات این اوضاع و خفقان بیش از حد جمهوری اسلامی در اشکال و ابعاد گوناگون موجب شده تا مردم تحلیلی عمیقتر و منطقی تر نسبت به اوضاع خود داشته باشند. کارگران در این چند ساله همیشه در کشاکش با دولت بودهاند و این وضعیت موجب بی اعتمادی مردم و نا امن شدن اوضاع برای حاکمیت شده است. مذهب، ناسیونالیسم، فدرالیسم، میلیتاریسم و ...در میان کارگران منزوی و پوسیده شدهاند و جای آن را مفاهیمی همچون آزادی و برابری گرفتهاند. این امید به آینده...این نگاه طبقاتی کارگران به شرایط...اینگونه معرفی آلترناتیو در اعتراضات و پتانسیل بی پایانی که در لایههای زحمتکش دیده میشود، همگی از نقاط قوت جنبش کارگری در ایران است. قدر مسلم وظیفه سنگینی برای اتحاد، مبارزه و پیروزی داریم.وضعیت جنبش دانشجوئی نیز تحت تاثیر این فضا قرار دارد. دانشجویان به عنوان ظریفترین و آگاهترین لایه جنبش کارگری پایه های تئوری این جنبش را تقویت میکنند تا دو قطبی جامعه با پولّاریزه بیشتری نسبت به تسلط اکثریت به حرکت درآید. دانشجویان در این وضعیت در نقش رهبران سیاسی وارد میشوند و مبارزه اجتماع را به دانشگاه نیز میکشانند. اما این وضعیت موجب میشود که سطح بالای آگاهی و مطالبات رادیکال دانشجوئی در انتقادات و پلمیکهای سیاسی موجب دوری از کارگران و اقشار ضعیف جامعه شود تا جائی که بحثها و جدلهای بین فعالین بیشتر شبیه تصفیه حساب شخصی میشود که کسی از خارج نمیتواند منشا و موضوع آن را به درستی درک کند. جنبش دانشگاه نیز همانند جنبش کارگری خود را پیش کشیده است اما هنوز فاصله زیادی با ادبیات و بطن خواستههای کارگران دارد. اما این ضعف در سوی دیگر خود بعد وسیعی از قدرت را به نام جنبش چپ دانشگاه زده است. ما در سالهای اخیر شاهد بوده ایم پلاکادهای سرخ و مطالبات رادیکال در قلب حاکمیت و در مقابل چشمان نهادهای دولتی دانشجوئی همچون دفتر تحکیم وحدت بالا میرود، سرودهای فاشیستی همچون "ای ایران" مجال خواندن نمییابند و از پرچم و بیرق ناسیونالیسم عظمتطلب ایرانی خبری نیست. فعالین علنی چپ دانشگاه فراخوان میدهند و تجمع برگزار میکنند، همه اینها محصول تلاش و مبارزه است تا جائی که تئوری بیش از سایر جاها در جنبش کارگری به نیروی مادی تبدیل شده است.
ـ وضعیت جنبش کارگری در حال حاضر چگونه است؟ آیا در حرکتهای اعتراضی توانستهاند به اهداف خود برسند؟
جنبش کارگری در حال حاظر از لحاظ رفاه اجتماعی بسیار تحت فشار است و این امر مسئلهای است که توام با فضای اختناق و سرکوب نوعی از ذهنیت را برای کارگران برای حفظ حداقل به وجود میآورد که مانع تقویت نقاط قوتش میشود. اما این مسئله پتانسیل بخش هوشیار و پیشرو کارگران را برای سازماندهی و تعرض آزاد میکند و این به نفع حاکمیت نیست.در مورد تحقق خواستههای کارگری هم باید گفت تا حدود زیادی کارگران به خواستههای خود رسیدهاند که البته در برخی موارد عدم رادیکالیسم و مشکلاتی که در بالا اشاره کردم باعث شده است که حاکمیت به عنوان بزرگترین کارفرما با پرداخت هزینه های زیاد برای خاموش کردن اعتراضات به برخوردهای شخصی و ارعابآمیز با فعالین و رهبران کارگری میپردازد. نمونه بارز آن را در اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه ملاحظه فرمودید.
با توجه به دستگیریهای اخیر انتظار شما از نیروهای فعال سیاسی خارج از کشور چیست؟ آخرین خبرهایی که در مورد این دستگیری ها دارید چه هستند و آیا امیدی به آزادی شان هست؟
درحال حاظرتعداد زیادی ازدانشجویان با قراروثیقه آزاد شده اند و درهفته اخیر تمامی رفقا توانستند با خانوادههای خود ملاقات داشته باشند. طبق آخرین اطلاع به دست آمده به زودی وثیقههای بیتا صمیمی و آناهیتاهمتی نیز مشخص خواهد شد. این در حالی است که همچنان بهروز کریمی زاده ،پیمان پیران،بهزاد باقری و ...تعداد دیگری از رفقای ارزشمند ما تحت شدید ترین برخوردهای روحی و جسمی قرار دارند. تلاش حاکمیت برای اعترافگیری جرمهای غیر سیاسی ازاین عزیزان و مصاحبه تلویزیونی نشان از فشاری غیر انسانی دارد. در سوی دیگر نیز در سراسر دنیا آکسیونها و اعتراضاتی با فراخوان دانشجویان، سازمانها، احزاب و چهرههای اجتماعی برگزار میشود که موجبات فشار روی حاکمیت را فراهم آورده است. از این رو باید در انعکاس اخبار دانشجویان و کارگران تلاش فراوانی کنیم تا جمهوری اسلامی نتواند به راحتی به این عزیزان فشار آورده چهره آنها را به اشخاصی غیر اجتماعی تغییر دهد. اجرای احکام شلاق برای کارگران شرکت کننده در مراسم روز جهانی کارگر در سنندج نیز که به فراخوان اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار بود نمونهای دیگر از تعرض افسار گسیخته رژیم به کارگران است، امری که بردگی دوران مدرن را تصویر میکند. باید به این توحش افسار زد. 5ـ برای مقابله با مشکلاتی که سر راه جنبش دانشجویی و همچنین جنبش کارگری وجود دارد چه راه کارهای را پیشنهاد می کنید و بنظر شما ریشه این مشکلات در کجا است؟جواب این سوال را میتوان از کمی بالاتر متوجه شد. نداشتن تشکل مستقل سراسری، برقراری شوراهای محلی برای تصمیم گیری، برگزاری مجامع عمومی و همچنین یکدست نبودن در طرح خواستها و مطالبات و وجود گرایشات ضد کارگری در بدنه جنبش دانشجوئی و کارگران همگی از دردهای مشترکی سخن میگویند. آنچه قدم اول برای مقابله با تعرضات به مردم زحمت کش است داشتن اتحاد در قالب نهادها و اتحادیه های سراسری است. این امری است که میتواند گامی در جهت مبارزه ای اصولی و در نهایت رسیدن به پیروزی باشد.
آقای ولدبیگی شما یکی از فعالین جنبش زنان هشت مارس در ایران هستید، دستاوردهای این جنبش در ایران چه بوده و تا کنون چقدر توانسته خود را در محیط سرکوب و خفقان رژیم نشان بدهد؟
وضعیت زنان نیز به طبع از وضعیت جنبش کارگری تبعیت میکند. مشخصاً موضوع این سوال روی 8 مارس و دستاوردهای آن در ایران است. 8مارس به عنوان نماد مبارزه زنان کارگر در آمریکا در قلب حاکمیت سرمایه در دنیا شناخته میشود. حضور پررنگ فعالین 8 مارس و برپائی مراسم گرامیداشت جایگاه زن در این روز خود نشان از هوشیاری زنان در مبارزه خود برای احقاق جایگاه انسانی شان است. 8 مارس زمینه مبارزات زنان شده است. امروز دیگر مناسبتهای مذهبی و مراسم سنتی و سلطنتی جایگاهی در میان زنان ندارند. شناساندن و بزرگداشت 8 مارس به عنوان روز زن در ایران از سوی مردم نیز جنبه دیگری از تعرض طبقه کارگر به حاکمیت است. محیط خفقان و سرکوب میتواند روی کیفیت کار تاثیر داشته باشد اما نمیتواند کمیت را زیر سئوال ببرد. از این رو این بعد مبارزه نیز با توجه به همه فشارها، چه از جانب حاکمیت و چه از جانب جریانات رفرمیستی جنبش زنان به پیش میرود. شما نتایج آن را میتوانید در ادبیات اعتراضی و خواستههای اخیر جنبش زنان ببینید.
ـ راه کارهای حمایت از جنبش زنان را چگونه ارزیابی می کنید و آیا کمپین یک میلیون امضا می تواند این جنبش را به پیش ببرد؟
جنبش زنان در ایران نیاز به تلاش و مبارزه بیشتری دارد. زنان علاوه بر ستم طبقاتی از نابرابری جنسی هم رنج میبرند. رهائی از این وضعیت امری است که نه با ترحم و نه با صدقه طلبی متحقق میشود بلکه با شناختن ریشه مشکلات و دست بردن به آنها امکان پذیر است. جنبش زنان باید بر تقویت خواستهای سکولار، برابری طلبانه و انسانی خود تکیه ورزد و از نفوذ جریانات رفرمیست در درون خود جلوگیری نماید. برابری جنسی به معنای برابری بی قید و شرط زن و مرد شناخته میشود و هرگونه تخفیف در این زمینه تنها مجال دادن به استیلای نظمی است که میخواهد زن را خوار و پست بشمارد. کمپین یک میلیون امضا نیز در این بین ادامه خط جریان سیاسی مشخصی است که قصد حفظ و تعدیل نظم موجود را دارد. چنین جریاناتی از جانب تمامیت و یا بخشی از حاکمیت به صورت علنی و یا غیر علنی حمایت میشوند از این روست که کمپین یک میلیون امضا مجال فعالیت یافته است. ما قبلاً هم از فوائد و مزیتهای رفرم در جنبش کارگری در همه ابعادش صحبت کردیم. بحثی که در اینجا هم صادق است، همین است. کمپین یک میلیون امضا قصد دارد زن و مرد را با تعریفی یکسان به پیشگاه قانونی نا برابر ببرد. قانونی که قانونگذارش بنا را بر فقه و شرع مینهد بیمار است و نمیتواند میزان این جدل باشد. کمپین یک میلیون امضا محفلی برای تجمع روشنفکران دینی و یا همان خط استحاله چی دوم خرداد است که تحت تاثیر برابری طلبی زنان گردن به این نقش نهاده تا به نام تغییر برای برابری از جنبش زنان انرژی و نیرو گرفته و به دنبال تامین نیروی انسانی با موضوعیت زنان در توازن قوای سیاسی و کورس رقابتی در حاکمیت باشد. این چنین تلاشهائی نه تنها به آشکاری از قبل شکست خوردهاند بلکه نمیتوانند توجیه مناسبی برای تخفیف در معنای برابری به دلیل فشار و خفقان حاکمیت باشد. نگاهی گذرا به عملکرد این جریان میتواند به روشنی ماهیت رفرمیستی و غیر طبقاتی آن را نمایان کند .بنابراین کمپین یک میلیون امضا با تعریفی که در منشورش دارد نمیتواند راهبر و پیشرو جنبش زنان در ایران باشد.
-شما چقدر توانستهاید نیروهای مردمی را در نهادهای اجتماعی سازماندهی کنید و اگر جوابتان مثبت است دستاوردهای این مبارزات چه بوده و چقدر توانسته تاثیر بخش باشد؟
برای اینکار تلاش زیادی کرده ایم. اما اینکه تلاش ما چقدر توانسته در سازماندهی و پیشروی پدیده ها به نفع کارگران پیش رود را تنها میتوان از روند مطالبات و تاثیر مستقیم آن در زندگی و معیشت روزمره شان دید. این دید تا زمانی که آگاهی طبقاتی به نفع حکومت کارگران نباشد نیاز به یک نگاه ماکرو و ابژکتیو دارد، نمیشود از روند فعالیتها و دستاوردهای آن انتظار بازده در کوتاه مدت را داشت.
ـ طبقه کارگر ایران از نبود یک آلترناتیو رهبری کننده رنج می برد، شما که خودتان از فعالین بودهاید و در کارخانه ایران خودرو با بیش از .........هزار کارگر در ارتباط بودید، آیا این خلا را احساس نمیکردید؟ با توجه به همه پارامترهای که میشناسید، آینده طبقه کارگر را چگونه ارزیابی می کنید؟
نبود ظاهری یک آلترناتیو رهبری کننده در داخل کشور بواسطه شرایط موجود در ایران طبیعی است. طبقه کارگر در ایران خواسته خود را با سوسیالیسمِ معرفی کرده و طبعاً این آگاهی و خواست طبقاتی محصول مبارزه بخش اعظمی از رهبران و مبارزان این طبقه است. چیزی که در این سوال مطرح است اینکه این رهبری وجود ندارد. اما دید من اینگونه نیست به دلیل اینکه مبارزه سیاسی در ایران در قالب احزاب امکانپذیر نیست و این موجب میشود که بخش عظیمی از نیروهای متخصص ما خارج از کشور باشند و از ارتباط مستقیم با کارگران محروم باشند. این فضا محیط را برای نیروهای اپورتونیستی که میخواهند به اعتبار این جنبش جایگاهی برای خود کسب کنند باز میکند و موجب میشود که با تقبیح مبارزه حزبی و سازماندهی شده در تلاش باشند تا جریانات مسموم را وارد این جنبش کنند. من از دو دیدگاه آلترناتیو کارگران را مثبت ارزیابی میکنم. اول اینکه کارگران در انتخاب آلترناتیو، سوسیالیسمِ را انتخاب کردهاند و دوم اینکه پیوند عمیقی بین فعالین و کارگران این جنبش با کارگران وجود دارد. کافی است همین دانشجویان در بند را از نزدیک بشناسید تا این ارتباط را از نزدیک احساس کنید. باید بدانیم اگر امروز سوسیالیسمِ از معنای خلقی و مذهبی خود خارج شده و به علم رهائی طبقه کارگر تبدیل شده است، امری که به ندرت در کشورهای منطقه دیده میشود محصول رابطهای نزدیک، واقعی و علمی بین رهبران سیاسی طبقه کارگر با بدنه آن بوده است. شاید روند مبارزه و چشم انداز پیروزی کند پیش رود و سختی کار مایوس کننده باشد اما به پیش میرود. این سرسختی و ایستادگی از خصوصیات مبارزه کارگران در مقابل سرمایه داری است که در هر شرایطی حفظ میشود و به کار خودش ادامه میدهد.
ـ آخرین سئوالم این است که با توجه به اینکه جنبش دانشجویی چپ قد علم کرده، آینده این جنبش و پیوند آن را با جنبش کارگری و همچنین جنبش زنان را چگونه بررسی می کنید و بطور کلی وضعیت چپ را در ایران چگونه ارزیابی می کنید؟
جنبش چپ دانشجوئی تبلور آگاهی طبقاتی کارگران در دانشگاه است. اگر در چند سال اخیر به فضای دانشگاهها توجه کرده باشید به راحتی میبینید که یک سر اعتراضات در بخشهای مختلف همچون کارگری، زنان و حتی معلمان در دانشگاه بوده و پرچم آن امروز با شعار "آزادی و برابری" و "سوسیالیسم یا بربریت" در دانشگاه بلند شده است. پیوند جنبش دانشگاه با جنبش زنان و کارگری از مطالبات و خواستههای دانشجوئی در سالهای اخیر بوده و هست. گامهای عملی این مطالبه را در یک مه،8 مارس و 16آذر به وضوح میبینیم. در تجمع 13 آذر امسال بخش عظیمی از نیروها را زنان تامین کرده بودند. برابری زن و مرد در تعداد هم موج میزد، امری که در تجمع دفتر تحکیم وحدت به هیچ عنوان دیده نشد. این نشان میدهد در تعریف دقیقتر از دانشجو، دختران و به طبع جنبش زنان نیز وجود دارد پس نیازی به تزریق پارامترهای این پیوند از خارج به بدنه دانشجوئی نیست. در بخش کارگری نیز وضع به همین منوال است. شما بارها در بیانیههای دانشجوئی این موضوع را مطالعه کردهاید که دانشجو فی النفسه یک طبقه قائم به ذات نیست بلکه بخشی از تعریفی وسیعتر به نام طبقه کارگر است. اخبار را که ورق بزنید، میبینید دستگیرشدگان روز یک مه امسال دانشجو بودند. چشم انداز جنبش چپ در ایران به اعتقاد من روشن است به اعتبار اینکه مارکسیسم به عنوان علم رهائی طبقه کارگر پیش زمینه تحرکات اعتراضی مردم ایران شده است، راست با تمامی تعاریف و هزینههایش هر روز از جامعه دورتر و منزوی تر میشود و هر روز تصور یک دنیای بهتر برای مردم زمینی تر و ملموس تر. همه جا به محفل تظاهر تئوری تبدیل شده است و این به تشدید آگاهی طبقاتی و در نهایت تبدیل شدن به نیروی مادی کمک میکند.
با مهر و سپاس فراوان از شما
ی. صفایی20 فوریه
2008
منبع سایت گزارشگران:

Thursday, February 7, 2008

دوروی سکه انتخابات درمقابل سوسیالیسم

چندی است اخبار انتخابات در ایران وآمریکا داغ شده و رسانه ها در هیاهوی دموکراسی گلو پاره میکنند.رقابت نامزدهای انتخاباتی صحنه های هیجان انگیزی را برای مردم به تصویر میکشد.اما در نقطه مقابل ودر ایران نیز انتخابت در حال تدارک خود است.آنچه از این فضا مقابل ما قرار دارد، وراجی ها و تبلیغات بیکران رسانه هائی همچون صدای آمریکا و رادیو فردا از صحنه هائی همانند آخرین سخنرانی سالانه بوش در دوران ریاست جمهوری اش است.اماماهیت دموکراسی بسیارر روشن تر از این است.انتخابات رياست جمهورى در ايالات متحده، به ظاهر عين دموكراسى - و پديده‌اى بسيار هيجان انگيز - به نظر مى‌رسد. هر چهار سال يك بار، مردم در اين مهد دموكراسى جهان، آزاد و داوطلب به پاى صندوق‌هاى راى مى‌روند و سرنوشت سياسى خود و جامعه را از طريق انتخاب رياست جمهورى مورد نظر خويش‏ - و براى پيش‏ برد يك برنامه‌ى سياسى و اقتصادى متعين - رقم مى‌زنند. واقعيت پديده‌ى انتخابات رياست جمهورى در اين جا، اما - مانند ساير دموكراسى‌هاى جهان سرمايه دارى - چيز ديگرى است. توده‌ى مردم هر چهار سال يك بار به پاى صندوق‌هاى راى مى‌روند، تا خود را براى همين مدت به طور مطلق از حق تعيين سرنوشت سياسى خود و جامعه محروم كنند. در انتخابات رياست جمهورى ايالات متحده، تنها احزاب متعلق به طبقه‌ى سرمايه دار شانس‏ حضور و امكان رقابت دارند. هزينه هاى نجومى تبليغات خيره كننده‌ى انتخاباتى، كه سر به صدها ميليون دلار مى‌زند، شركت در رقابت انتخابات رياست جمهورى را در يد قدرت و اختصاص‏ احزاب سرمايه دارى قرار داده است. اين جا، پول تنها معيار ارزش‏هاست. انتخابات رياست جمهورى ايالات متحده، در اين معنا، رقابتى در درون طبقه‌ى حاكمه براى سازمان دهى حيطه‌ى اقتصادى جامعه و اعمال حاكميت سياسى به شيوه‌اى معين است. با اين تاكيد، كه تفاوت در روش‏ سازمان دهى حيطه‌ى اقتصادى جامعه و اعمال حاكميت سياسى، ديگر مدت‌هاست كه هر چه بيش‏تر و بيش‏تر ميكروسكوپى شده است. هيچ يك از احزاب سرمايه دارى - نه در ايالات متحده و نه در ساير نقاط جهان سرمايه دارى - مخالفتى با استثمار مشدد طبقه‌ى كارگر، پايين كشيدن سقف تامينات اجتماعى و انداختن بار بحران بر دوش‏ كارگران و توده‌ى مردم محروم ندارند. نگاهى به نقطه نظرات نامزدها در مورد مهم‌ترين مسايل جارى در ايالات متحده - و جهان سرمايه دارى - بن مايه‌ى اين «رقابت» درون طبقاتى را به روشنى مشخص‏ مى‌گرداند. اوباما و کلینتون- و نمايندگان همه‌ى احزاب سرمايه دارى در هر انتخاباتى - جز نقش‏ سرباز وفادار حزب سرمايه دارى خود و بيش‏ از آن، طبقه‌ى سرمايه دار، را ايفا نمى‌كنند؛ جز براى تامين بهتر و بيش‏تر منافع حزب سرمايه دارى خود و بيش‏ از آن، مصالح عمومى طبقه‌ى سرمايه دار، به ميدان رقابت نمى‌آيند. نقش‏ سياسى اين هر دو، در بنيان‌هاى خود، تامين سياست‌هاى سرمايه دارى آمريكا در بهره كشى هر چه افزون تر از طبقه‌ى كارگر و نيز برقرارى هژمونى آن در سطح جهان - به زيان ساير بلوك‌هاى سرمايه دارى - است. هيچ يك از نامزدها در طول «رقابت» انتخاباتى در انجام اين حكم «مقدس» سرمايه دارى آمريكا، ترديدى از خود نشان نداده اند. آن چه تفاوت دارد، لحن بيان و توضيح هر يك از اين نمایندگان سرمايه دارى آمريكا در مورد چگونگى تامين و تثبيت منافع اين قطب بزرگ سرمايه دارى جهانى است. انتخابات رياست جمهورى ايالات متحده، صحنه‌ى خيره كننده‌ى فريب سياسى توده‌ى مردم است. آن حزبى مى‌تواند راه رسيدن به كاخ سفيد را براى كانديد مورد نظر خود هموار كند، كه بيش‏ از حزب رقيب در فريب سياسى توده‌ى مردم، «ظريف» و «خبره» عمل نمايد. ويژگى جهان پس‏ از يازده سپتامبر، اما پديده‌ى ارعاب سياسى و ايجاد هراس‏ ناشى از آن را هم به اين فريب سياسى توده‌ى مردم افزوده است. صدها كانال تلويزيونى و رسانه‌ى گروهى به مردم كثيرى در ايالات متحده باورانده‌اند، كه آمريكا در جنگى سرنوشت ساز با «تروريسم بين المللى» به سر مى‌برد؛ جنگى، كه نه فقط از براى تامين امنيت و آرامش‏ خيال شهروندان آمريكايى است، كه منعفت تمامى جهان بشرى را در بر دارد در انتخابات رياست جمهورى پر زرق و برق ايالات متحده، كارگران و مردم محروم جامعه به هيچ رو نمايندگى نمى‌شوند. در دموكراسى سرمايه دارى، در اين جهنمى كه براى كارگران و مردم محروم جامعه ساخته‌اند و حريم‌اش‏ را به زور توپ و تفنگ و دادگاه و مذهب پاسدارى مى‌كنند، جايى براى فرودستان وجود ندارد؛ اينان جهنمى‌اند و تكليفى جز بردگى مزدى و گرداندن چرخه‌ى سود براى سرمايه دارى ندارند. در دموكراسى سرمايه دارى، كارگران و اقشار محروم جامعه، فقط يك «راى» هستند. «راى» يى كه در صندوق انداخته مى‌شود، تا «حق» انتخاب يك كانديد سرمايه براى سازمان دهى نحوه‌ى استثمار و بردگى مزدى او محفوظ بماند. و بر قداست اين دموكراسى، لكه‌اى ننشيند. دموكراسى سرمايه دارى، تابلويى پر تلالو و خيره كننده براى انقياد و بردگى كارگران و مردم محروم جامعه است. انتخابات متاخر رياست جمهورى ايالات متحده، اين حقيقت را با وضوح تمام يك بار ديگر نشان داد. اما دموکراسی در قالب نظم حاکم چه هدفی دارد؟"دموکراسی" در چهارچوب ادبیات لیبرالی حاکم بر جهان، آن شکل بندی سیاسی را مد نظر دارد که حکومت جهان شمول سرمایه را تضمین نماید. به این ترتیب "دموکراسی" از یک مدل پیشنهادی برای پاسخگویی به خواست های عمومی همچون حکومت "نژاد برتر" به یک غایت نهایی ارتقا می یابد.برای حصول این غایت هرگونه جنگ افروزی، تهاجم یا تجاوز نظامی مجاز شمرده می شود. حتی اگر لازم باشد می توان ریختن بمب های فسفری و خوشه ای را بر سر مردم فلوجه توجیح نمود! در ادامه همین منطق است که از نظر برخی از دموکراسی خواهان ایرانی وصول به "دموکراسی" از هر طریقی (جنگ، تحریم یا جنگ های قومی و...) مورد حمایت است. خارج از این نکته که چنین روش هایی منجر به آمدن دموکراسی مورد ادعایی خود آقایان هم نخواهد شد این مسئله نشان دهنده نوعی اندیشه غایت محور در ذهن لیبرالیسم حاکم بر جهان امروز است که در آن هدف وسیله را توجیه می کند.(به عبارتی دیگر این طرز تفکر نزدیکی بسیاری با یک دیدگاه فاشیستی دارد) در سوی دیگر مردم در تمام تظاهرات و گرده همايى ها، اين شعار را فرياد می زنيم "دنیای دیگری ممکن است". اما اين به چه معنى است؟ سال گذشته در يكى از تظاهرات هاى ضد سرمايه دارى در لندن چند نفر با حمل يك پلاكارت بزرگ در ميان انبوهى از مردم جلب توجه می کردند، روى پلاكارت نوشته شده بود "سرنگون باد نظام سرمايه دارى، برقرار باد يك دنياى بهتر". به اين ترتيب امروز جنبش ميليون ها انسان در سراسر جهان به اينجا رسيده كه می بینیم. ما می دانيم مخالف چه هستيم، غير از اين مباحث و تحقيقات بى پايانى هست كه ما در پى چى هستيم. اينجا يك نظر هست، نظر من، كه آيا آن دنياى ديگر چگونه خواهد بود؟ اولاً، آن دنياى ديگر مطلقاً مثل دولت هاى سابقاً ديكتاتور در اتحاد شوروى، چين، ويتنام و كوبا نخواهد بود. آلترناتيو ما يك دولت پليسى نيست. همين طور نمی تواند از نوع دمكراسى پارلمانى مانند ايتاليا، انگلستان و هند باشد. اين به آن معنى نيست كه من مخالف راى دادن باشم. بخشى از مشكل اينجاست كه شما هر پنج سال يك بار حق راى داريد و بعد از انتخاب يك نفر در ميان احزاب داده شده، دولت جديد هرگز به وعده هائى كه اعلام كرده عمل نخواهد كرد. منتها مشكل واقعى اينجاست كه، اگرچه ما دمكراسى پارلمانى داريم، اما هم چنان نوعى ديكتاتورى بر كار حاكم است. از لحظه اى كه وارد محل كار می شويد تا لحظه خارج شدن، شما مكلف به انجام كارى هستيد كه از قبل ديكته شده است و اگر مایل نیستید میتوانید بروید. ما بيشتر اوقات زندگي مان را اين گونه می گذرانيم كه، آماده رفتن به سر كار بشويم، برويم سر كار، كار بكنيم، از سر كار برگرديم خانه، و سپس با تنى خسته و خواب آلود براى روز بعد تجديد قوا بكنيم. بدين سان استبداد در كار يعنى اين كه بنياد تجربه ما از زندگى واقعى دمكراتيك نيست. بارى، اين گونه شركت ها و كارفرماها سياست جهان را ديكته می کنند. اين خيلى وقت پيش، قبل از اين كه ما به سن كافى براى كار كردن رسيده باشيم آغاز شده است. از همان دوران بچگى در مدرسه و بعد دانشگاه ما را تربيت و با دیسیپلين می کنند تا سر آخر تحويل بازار كار بدهند. اما ما قصد داريم كه با ايجاد دمكراسى واقعى در كار، جهانى ديگر بسازيم. ما قصد داريم كه مديران را از ميان خودمان انتحاب بكنيم، و هر وقت كه خواستيم آنها را عوض بكنيم. مردم عادى هم می توانند كار عاليجنابان مدير را انجام بدهند. ما خيلى وقت پيش از اين قطار را سر موقع به حركت در آورديم، بيمارستان ها را بکار انداخته و ساختمان ها را طراحی کرديم. مردم توى اين كارها بزرگ شده اند، براى همين، ما نيازى به چند نفر مدير نداريم، چرا كه مردم خود تمام آن كارها را به طور داوطلبانه انجام می دهند. اما اين به تنهائى كافى نيست، چرا كه هنوز بازار آزاد باقى مانده است. همچنان که كه كارگران در شركت هاى خصوصى و دولتى اقدام به كنترل اين اماكن كار بكنند، می توانيم نمايندگان خود را در هر شعبه انتخاب كنيم. آنها افرادى از ميان خود ما خواهند بود، كسانى چون نظافت چى، نجار و معلم، نه مثل وكلا و سياستمداران كه از بيرون انتخاب شده باشند. آنها دوشادوش ما كار خواهند كرد و از اين طريق بهتر می شود آنها را بشناسيم و بسنجيم. نماينده های كارگران هر كارگاه و كارخانه در تمام شهرها می توانند در باره چگونگى اقتصاد جلسه داشته و تصميم گيرى بكنند، سپس اين نماينده ها می توانند افرادى را انتخاب و روانه جلسات سراسرى در سطح كشور كنند و سر انجام اين جلسات منتخبين خود را راهى كنگره هاى جهانى می کنند. بر اساس اين ما جلساتى را خواهيم داشت كه هر وقت خواستيم قادر به عوض كردن نماينده هایمان باشيم. در نظام سرمایه دارى هر شركت بايد رقابت بكند چرا كه سود يك ملاك اصلى است. در جهان تازه، ما می توانيم بر اساس نيازمان تصميم گيرى و توليد بكنيم، قدر مسلم مباحث بى پايانى در اين جلسات خواهيم داشت. من در چند كشور در رشته هاى مختلف كار و زندگى كرده ام، با اطمينان می توانم بگويم كه در تمام اين كشورها مردم تنها يك چيز می خواستند، آزادى از ترس و نگرانى. ترس در سراسر طول زندگى هميشه بر ما حاكم است، ترس از تحقير بوسيله معلم، ترس از خنگ به نظر آمدن، شب ها همراه با نوعى احساس نگرانى در مورد پول، در فكر تهيه كردن پول براى قبض گاز هستيم، ترس از اين كه قادر نباشى تا پدر پيرت را به يك بيمارستان برسانى، ترس از دست دادن كار زمانى كه شرمسار به خانه مىآيى تا به همسر و بچه هایت بگوئى كه ديگر نمی توانى پولى به خانه بياوري. شايد شما در طول زندگى يك يا دو دفعه شغل از دست بدهيد، اما ترس از دست دادن آن هميشه و هر روز با شما خواهد بود. در آن دنياى ديگر ما تلاش خواهيم كرد كه هيچ اثرى از ترس و وحشت نباشد و همه در امنيت كامل زندگى بكنند. حتما جهان ايده الى نخواهد بود.. آنجا هنوز مشكلات زيادى وجوددارد.. اما قطعا يك دنياى بسيار بهتری خواهيم داشت. در وقت خود، ما نسلى تازه از انسان خواهيم ساخت. فكرش را بكنيد كه جمع شدن شما در تهران در 13 آذر و یک مه چقدر اميد و اعتماد به نفس بوجود آورده است، سپس همين را در ظرفيتى ده ها هزار برابر بزرگتر و شايد هم بيشتر مجسم كنيد؛ آن گاه، قدرت آن مبارزه عظيم را خواهيد ديد كه چطور ما را قادر می سازد که اين دنيا را عوض كنيم. به دست آوردن چنين دنيايى آسان نخواهد بود، ما حالا در ابتداى جنبش ضد سرمایه دارى هستيم، در پيمودن اين راه قطعاً فراز و نشيب زيادى خواهيم داشت. شايد حالا تصور چگونگى اين پيروزى مشكل باشد اما امكان داشتن يك دنياى بهتر از هر لحاظ وجود دارد،در این مسیر شکستهای فراوانی برای ما وجود دارد. در اين مسير، جنبش ما رشد ميكند و همه ما به شدت عوض خواهيم شد. هيچ كس نمی تواند بگوييد كه پيروزى نسل ما براى يك دنياى ديگر كاملا محرز است. شعار ما اين است "دنیای دیگری ممکن است".

 
[Valid RSS]